محمد جواد خلیلی در سال‌های اخیر نگارش کتاب و رساله پیرامون اخوان‌المسلمین افزایش یافته است. معمولا این آثار نیز رویکرد انتقادی دارند. به طور طبیعی در شرایطی که اغلب مطالعات در حال انجام و هم‌چنین موسساتی که در این عرصه فعال هستند، تحت تاثیر جریان‌های ضد اخوانی می‌باشند، این امر طبیعی می‌نماید. عربستان و امارات به عنوان منبع مالی بسیاری از موسسات بلند آوازه جهان عرب، دل خوشی از اخوان ندارند و آن را رقیب گفتمانی خود می‌دانند. انقلاب مردم مصر علیه مرسی و حذف اخوان از بلوک قدرت نیز عاملی است که بر این تنوره تولید کتاب و رساله می‌دمد. از سوی دیگر اوضاع اسلام سیاسی در جهان عرب ابدا خوب نیست و بازار آن با یک افول و کم رونقی بی‌سابقه‌ای همراه شده است. تجربه ناکام سلفیت جهادی به عنوان بخشی از اسلام سیاسی که صدای بلندتری داشته و نیز تجربه ناکام اخوان در مصر هم‌چنین تجربه ناموفق حزب الدعوه به عنوان یک حزب شیعی که نسخه‌ای از اخوان است در کنار تحولات منطقه سبب شده است فضای کلی جهان اسلام در همراهی با اسلام سیاسی نباشد. تحولاتی که در عربستان و مهد وهابیت نیز در جریان است، ابدا به نفع اسلام سیاسی نیست. هم‌چنین نوع حرکت و کنش سیاسی آیت الله سیستانی در سطح جهان تشیع نتوانسته به رویکرد اسلام سیاسی مدد رساند و کفه آن را حداقل در سطح شیعی سنگین‌تر کند، بلکه برعکس به مثابه آلترناتیوی کارآمد، توانا و موفق ظاهر شده است. باور به توسعه و تغییر و تنوع ایجاد شده در نوع زندگی و تکثری که در بستر رسانه قابل مشاهده است، هر نوع اندیشه‌ای که با اطلاق‌گرایی همراه باشد را به حاشیه می‌برد. اگر جنبش اخوان را یکی از تلاش‌های تئوریک مهم مسلمانان بعد از فروپاشی عثمانی برای مقابله با مدرنیته بدانیم باید گفت این تلاش با شکست مواجه شده است. هنوز مناسبات جهان عرب و مسلمانان با مدرنیته و جهان جدید مشخص نشده و هیچ کدام از ادعاهای اسلام سیاسی در منظر تمدنی و تئوریک به بار ننشسته است. ادعای تولید دانش و اعطا جهانی آکنده از سعادت، برای مسلمانان و تمام جهان، ذیل این اندیشه محقق نشده است. هم‌چنین تجدید حیات و نیز بازیابی عزت و شکوه گذشته که همواره در مواجه با مدرنیته از سوی نظریه پردازان اسلام سیاسی تبلیغ می‌شده نیز هم‌چون خواب و خیالی بیش برای مسلمانان نیست. آخرین تیر ترکش سنت، متجلی در اخوان مصر بود که با حکمرانی نامناسب و شکست پروژه به هدف اصابت نکرد. دیگر گروه‌ها نیز هم چون حرکه النهضه تونس نیز به تمام قد درکنار سکولاریسم ایستاد و دست‌ها را به نشانه تسلیم بالا برد. جنبش‌های رادیکال مصری هم چون حرکت الجهاد الاسلامی نیز اقدام به تجدید نظر کردند و از آرم‌های انقلابی که سلاح و شمشیر و قرآن را به نمایش می‌گذاشتند، دیگر خبری نیست و اگر جای خود را به گل‌ها و سایر تصاویر نداده باشد، فقط جنبه نوستالژ آن باقی مانده است. این وضعیت هرچه به ضرر اسلام سیاسی در حال حرکت باشد از سوی مقابل، جا برای رویکردهای اخلاقی و عرفانی فراختر می‌شود. اقبال عمومی در اروپا نیز به اسلام اخلاقی است. اگر در سطح کلان و کلیت جهان اسلام با چنین رویکردی مواجه هستیم می‌توان گفت در سطح خرد نیز این ایده در حال تقویت است. در هیئت‌های مذهبی وحوزه‌ها، شاهد رشد رویکردهایی هستیم که اولویت‌شان، امر سیاسی نیست و ماموریت خود را در جایی به غیر از سیاست می‌جویند. موجی که از دهه‌های پنجاه میلادی به عنوان موج اسلام‌گرایی از مصر و شمال آفریقا با افکار رشید رضا و حسن البنا و در شبه قاره با کسانی هم‌چون مودودی شروع شد و کل جهان اسلام را فراگرفت در دهه هفتاد و هشتاد میلادی به اوج رسید و طیفی از جریان‌های اسلام‌گرا را تولید کرد. طیفی که با اعتدالیون اخوانی شروع و به جهادی‌های داعشی ختم می‌شود. بسیاری، آرزوهای بزرگی برای چنین حرکت‌هایی داشتند و چه امیدها به آن بسته بودند. آنان در دوره‌هایی، رقیب سرسخت جنبش‌های سکولاری هم‌چون پان عربیسم، مارکسیسم و لیبرالیسم بودند، اکنون با کوله باری از امیدهای ناامید، در حال ترک صحنه هستند. در صورتی که همین وضعیت در عرصه تولید اندیشه و نوآوری ادامه یابد و عرصه شیعی فاقد هر گونه نقشه راه مورد اجماع در عرصه نخبگانی باشد، سرنوشت ترک صحنه، برای اسلام سیاسی شیعی نیز کاملا محتمل است.